کد مطلب:90300 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

داستان عمر بن عبدالله جمحی و پیامبر











ابوعزه ی شاعر (عمر بن عبدالله بن عثمان جمحی)، با قریش رابطه ی تنگاتنگی داشت و از شعر و شاعری او، علیه پیامبر، حداكثر استفاده را می نمودند و در حقیقت شمشیر برنده ی آنها بود. در هر فرصت مناسب، زبان به هجوگویی پیامبر می گشود، وی با همكاری قریش، در جنگ بدر شركت نموده و در گیر و دار جنگ اسیر شد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم كه از هجوگویی او اطلاع داشت، دستور كیفر او را صادر نمود، وی كه خود را در چنگال مرگ می دید و چاره ای، جز عذرخواهی نداشت، زبان به عذرخواهی گشوده، از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تقاضای عفو نمود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر عذرخواهی كه «العذر عند كرام الناس مقبول»: (معذرت خواهی نزد بزرگان مقبول خواهد بود) و از راه انسان دوستی، تقاضای او را پذیرفت و بدون فداء او را آزاد كرد، اما از او تعهد گرفت كه از این پس، هجوگویی نكند و با قریش همكاری ننماید، وی ملتزم به اجرای تعهد شد، ولی آزاد شدن همان و عهدشكستن همان و دوباره، زبان به هجو گشوده و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با زخم زبانش اذیت می كرد، پس از گذشت مدتی كه جنگ احد آغاز شد، در این جنگ نیز، به همراه قریش شركت نمود، باز هم اسیر شد و او تنها فردی بود كه در این جنگ، در چنگال اسارت افتاد. دوباره تقاضای عفو و گذشت كرد، اما به هیچ وجه عذر او موثر نیفتاد. یعنی كه عفو و بخشش، در مورد تو مفهوم ندارد، تو آن انسانی نیستی كه شایسته ی عفو و گذشت باشی. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این وقت، بر مجازات او تصمیم گرفت و فرمود: «المومن لا یلسع من جحر مرتین» آنگاه به عاصم بن ثابت، دستور داد او را گردن زند، فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی او اجرا گردید.